این رویکرد شامل مجموعه و ابزاري از فنون است که براي کمک به افراد، به منظور حرکت از رفتارهاي ناکارآمد به رفتارهاي کارآمد، از انتخابهاي مخرب به سازنده و از همه مهمتر از سبک زندگی ناخشنود به سبک زندگی خشنود مورد استفاده قرار میگیرد. واقعیت درمانی، روش درمانی است که ویلیام گلاسر در اوایل دهه 1960 آن را ابداع کرد.
واقعیت -درمانی بر نظریه انتخاب استوار است و فرض را بر این میگذارد که مردم مسئول زندگی خویش، اعمال، احساسات و رفتارشان هستند. واقعیت درمانی به عنوان یک روش مشاوره و مداخله درمانی به دنبال کمک به افراد براي به دست آوردن کنترل مثبت مؤثر بر زندگی خویش است. اثربخشی فرایند واقعیت -درمانی در تعلیم و تربیت، پرورش فرزندان، زندگی زناشویی، مدیریت و تغییر رفتار تائید شده است. درواقع مفاهیم و روشهاي واقعیت درمانی در هر شرایط و موقعیتی که افراد بخواهند بیاموزند چگونه نیازهاي خود را به طور مسئولانه ارضا کنند، کارآمد و مؤثر است.
واقعیت درمانی بر اساس این اندیشه بنا شده است که "همه آنچه ما در زندگی انجام میدهیم را انتخاب میکنیم و اینکه ما در خصوص انتخابهاي خود مسئولیم ."در واقعیت درمانی مسئولیت و مسئولیت پذیري یعنی یادگیري انتخاب رفتارهایی که نیازهاي اساسی ما را برآورده سازند، اما به گونه اي که دیگران را از فرصت ارضاي نیازهایشان محروم نکند. در واقعیت درمانی افراد ترغیب میشوند تا به طور صادقانه ببینند که واقعاً چه میخواهند و براي به دست آوردن آن، چه میکنند؟
هدف واقعیت درمانی آن است که شخص، رفتار مسئولانه داشته باشد. از ویژگیهاي شخص مسئول آن است که خودمختار یا خود پیرو میباشد و تا آن میزان از حمایت روانی و درونی برخوردار شده است که میداند از زندگی چه میخواهد و براي ارضاي نیازهاي خود و دستیابی به هدفهایش نیز برنامه هاي مسئولانه را تهیه و اجرا میکند.
كاربست واقعيت درماني
ویلیام گلاسر (2003) بنیانگذار واقعیت درمانی، عقیده دارد مشکلات روانی وقتی پدید میآید که فرد فکر کند توسط نیروهاي بیرونی جهان کنترل میشود؛ براي مثال، یک فرد افسرده حالت ناشاد خود را به گردن دیگران، جامعه یا گذشته اسفبار میاندازد؛ بنابراین مسئولیت آن را نمیپذیرد ولی اگر چنین فردي در مییافت که این حالت، انتخاب خود اوست به طور یقین برمیخاست و خود را از این وضعیت نجات میداد.
محور اصلی در نظریه واقعیت درمانی مسئولیت پذیري است تا آنجا که به درمانگر میگویند مسئول و به درمانجو میگویند نامسئول. محور کار درمان، مسئولیت پذیر کردن درمانجو است. گلاسر معتقد است ريشه اصلي تمام بيماري هاي روانپزشكي گريز از مسئوليت پذيري است. درمان همه بيماري هاي رواني نيز مسئوليت درماني است. مردم به علت اينكه غير مسئولانه عمل ميكنند، مريض ميشوند نه اينكه چون مريض هستند غير مسئولانه عمل ميكنند. هدف واقعيت درماني اين است كه بيمار دوباره كنترل زندگي خود را به دست آورند.